سیدمحمد طباطبایی؛ حمیدرضا منتظری
چکیده
مواجهه با پرونده هستهای ایران یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی ایالاتمتحده آمریکا در دوران ریاست جمهوری جرج بوش و باراک اوباما بوده است. با عنایت به این موضوع، پژوهش پیشرو نیز درصدد مقایسة رویکرد آنها بوده و هدف اصلی نوشتار پاسخ به این پرسشهاست که رویکرد بوش و اوباما نسبت به پروندة هستهای ایران چه تفاوتهایی با هم داشت و ...
بیشتر
مواجهه با پرونده هستهای ایران یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی ایالاتمتحده آمریکا در دوران ریاست جمهوری جرج بوش و باراک اوباما بوده است. با عنایت به این موضوع، پژوهش پیشرو نیز درصدد مقایسة رویکرد آنها بوده و هدف اصلی نوشتار پاسخ به این پرسشهاست که رویکرد بوش و اوباما نسبت به پروندة هستهای ایران چه تفاوتهایی با هم داشت و برمبنای کدام رهیافتهای روابط بینالملل قابل توصیف و تحلیل است؟ برمبنای دادههای تحقیق، عملکرد جرج بوش و کابینة او که بهشدت متأثر از آموزههای نو محافظهکاری بود، در چارچوب رهیافت رئالیسم تهاجمی قابل تحلیل است. زیرا آنها با تأکید بر استثناگرایی آمریکا، تهدید مداوم مبنی بر حمله به تأسیسات هستهای ایران و همکاری نکردن با دیگر کنشگران درگیر در این ماجرا، عملکردی عمدتاً یکجانبهگرایانه را در قبال پرونده هستهای ایران در پیش گرفته بودند. از سوی دیگر، باراک اوباما با بهرهگیری از مؤلفههای نهادگرایی نئولیبرال، خواستار همکاری، تعامل، ایفای نقش دیپلماسی، بهرهگیری از قدرت نرم و ظرفیت سازمانهای بینالمللی در سیاست خارجی بود. بنابراین او توانست با اتخاذ سیاست چندجانبهگرایی آمریکا محور، اجماع قدرتهای بزرگ و نهادهای تأثیرگذار سیاسی و اقتصادی را در مقابله با ایران کسب کرده و گروه 1+5 و ایران بعد از مذاکراتی طولانی به توافق رسیدند.